خودآگاهی چیست؟ فواید و روشهای بالا بردن خودآگاهی
در علم پزشکی نوعی اختلال به نام CIPA یا “عدم حساسیت مادرزادی به درد” وجود دارد که فرد هیچگونه دردی را احساس نمی کند. شاید برای آدمهای عادی این چیز جالبی باشد. ولی وقتی از منظر پزشکی به قضیه نگاه کنیم کمی ترسناک می شود. سیستم انتقال درد یعنی سنسورهایی در تمام بدن وجود دارد که در صورت بیماری، آسیب دیدگی، ضربه و خلاصه هرگونه مشکل را به مغز مخابره می کند. نبود این سیستم یعنی هیچ هشداری به مغز نمی رسد که در نهایت می تواند منجر به آسیب جدی یا حتی مرگ شود. خودآگاهی هم برای روان و ذهن ما چنین کارکردی دارد. یعنی به ما می گوید الان چگونه هستیم و چه کار می کنیم. فقط با این تفاوت که مانند سیستم درد بصورت صددرصد کار نمی کند. بلکه سیستمی است که باید تقویت شود.
تعریف خودآگاهی
بصورت خلاصه خودآگاهی یعنی متوجه فکر، احساس و رفتار خود باشیم. اینکه الان دارم چه می گویم، چطور رفتار می کنم، چه ظاهر و جنبه بیرونی ای دارم، چه احساسی در من جاری است و چطور فکر می کنم. خودآگاهی یک مهارت است که با تمرین، تکرار و ممارست رشد می کند. هیچکس صدردصد ناخودآگاه نیست و هیچ کس هم هرگز بصورت صددرصد خودآگاه نمی شود. بلکه این مسیری است که همیشه جای بهبود دارد.
خودآگاهی چطور به ما کمک می کند؟
خودآگاهی مانند تشخیص پزشک در بیماری است. در پزشکی می گویند تشخیص پنجاه درص درمان است. عین همین موضوع هم در خودآگاهی رخ می دهد. صرف آگاهی از وضعیت ما مساوی است با کمک به بهبودمان. وقتی شما به فکر، احساس یا رفتار خود آگاه می شوید اگر در راستای اهداف و ارزشهای شما نباشد آنرا ادامه نمی دهید. اگر برایتان مبهم است از خود می پرسید این فکر، احساس یا عمل چه کمکی به من می کند؟
فایده دیگر خودآگاهی کمک به ذهن آگاهی است. وقتی شما در لحظه متوجه باشید جه فکر، احساس، یا رفتاری دارید، مغزتان از توجه به گذشته و آینده باز داشته می شود. این کار کیفیت لحظات شما را بالا می برد که نتیجه آن آرامش و شادی بیشتر است.
اگر به موضوع ذهن آگاهی علاقه دارید این مقاله هم می تواند برای شما مفید باشد: شادی و شعف واقعی با زندگی در لحظه اکنون
انوع خودآگاهی
خودآگاهی را می توان به سه دسته تقسیم کرد. آگاهی به افکار، احساسات و رفتار. برخی تقسیم بندی ها آگاهی جسمانی را هم در نظر می گیرند که به چند دلیل از آن صرف نظر می کنیم. دلیل نخست اینکه آگاهی به جسم بیشتر زیر مجموعه ذهن آگاهی قرار می گیرد. دیگر اینکه ویژگیهای ثابت فیزیکی بدن ما به دلیل ثابت بودن بصورت طبیعی به آن آگاهی داریم. دلیل سوم هم اینکه آن بخش از فیزیک ما مانند نوع پوشش یا نظافت شخصی را می توان ذیل خودآگاهی رفتاری قرار داد.
خودآگاهی به افکار
مغز ما روزانه بصورت متوسط پنجاه هزار فکر تولید می کند. این دستگاه مولد تقریبا در تمام 24 ساعت شبانه روز در حال کار است. حتی زمانی که خواب هستیم هم تعطیل نمی شود. بخشی از افکار ما در طول زمان مهر تایید ما را دریافت می کند که به آن باور می گوییم. ما بصورت طبیعی به افکار و باورهایمان آگاه نیستیم. حتی خود را با آن یکی می دانیم. افکار ما آزادند که به هر سو بروند حتی در مسایل کاملا تخیلی، ممنوعه، غیر منطقی و خلاصه آنچه هرگز قرار نیست روی دهد.
وقتی به افکارمان آگاهی نداریم آنها ما را به هر سویی می برند. ما را ناراحت، مضطرب، افسرده و … هر احساسی که با آن فکر مرتبط باشد می کند.
خودآگاهی به احساسات و هیجانها
احساسات هم مانند افکار به مقدار خیلی کمی تحت کنترل ما است. مغز ما با توجه به اطلاعاتی که از دنیای بیرون دریافت می کند هورمونهایی ترشح می کند که انوع احساسات منفی و مثبت را ایجاد می کند. باز هم مثل افکار انوع منفی احساسات بیشتر از مثبت آن است چون بقای ما در گرو منفی ها است. ما به هر دو گروه مثبت و منفی نیاز داریم و هیچ تقسیم بندی خوب و بدی در کار نیست. اغلب هم به احساس خود آگاهی کامل نداریم. یا اگر داریم هم مبهم است و نمی توانیم دقیق بگوییم چه احساسی است. این ناخودآگاهی باعث می شود احساسات کنترل زندگی ما را بدست بگیرد.
خودآگاهی به اعمال و رفتار
بیشترین ناخودآگاهی به اعمال و رفتار مربوط به عادتها می شود. عادتها به علت اینکه در مغز ما بصورت خودکار در آمده اند هنگام رخ دادن توجه خیلی کمی به آن داریم. عادتها در قسمت بازال گانگلیای مغز ما اتوماتیک سازی می شوند تا از مصرف انرژی مغز کاسته شود. بصورت کلی توجه و آگاهی به عادتها در لحظه امری سخت است. ولی خودآگاهی می تواند ما را به نتایج و عواقب آن کار آگاه کند. در نتیجه می توانیم تصمیم بگیریم آن کار را ترک کنیم یا برعکس بیشتر انجام دهیم.
به غیر از عادتها عوامل دیگری مانند خواسته ای که در آن لحظه داریم و خطاهای شناختی مغز هم می تواند باعث شود کارهایی انجام دهیم که بر اصول و ارزشهای ما منطبق نباشد.
چرا ما خودآگاه نیستیم؟
آگاه نبودن به خود دلایل مختلفی دارد مانند سیستم عادت که کارها را خودکاری می کند. همینطور ساز و کارهای مغز برای کاهش مصرف انرژی، محدودیت توجه مغز در یک لحظه، بالا رفتن سرعت زندگی، هجوم اطلاعات به مغز در دنیای امروز و و مهمتر از همه آموزش ندیدن است.
جایگاه خودآگاهی در رشد فردی
خودآگاهی جزو ده مهارت اصلی زندگی در برخی از تقسیم بندی ها است. ولی اگر بخواهیم جایگاه آن را در رشد فردی مشخص کنیم شاید بهترین توضیح این باشد: خودآگاهی مانند معاینه و تشخیص پزشک در بیماری است. پزشک تا زمانی که نتواند بیماری را تشخیص دهد قادر به درمان آن نیست. با این تفاوت که خودآگاهی یک مهارت همیشگی و در تمام زمان با ما است.
اگر ما نتوانیم بفهمیم الان چه فکر و احساسی داریم، یا کاری داریم انجام می دهیم، به طریق اولی متوجه آسیب یا ضرر آن هم نمی شویم و متعاقب آن کاری هم برای اصلاح آن انجام نمی دهیم. اگر من الان خشمگین هستم ولی به آن آگاه نیستم، کاری هم برای کنترل خشم خودم انجام نمی دهم. ضمنا چنانکه پیشتر گفتیم در بیشتر موارد خود آگاهی به فکر، احساس یا رفتار باعث منجر به اصلاح و بهبود آن می شود.
چطور خودآگاهی مان را بالا ببریم؟
گفتیم خود آگاهی یک مهارت است. مهارت هم با تمرین و تکرار بدست می آید. صرف اطلاع از اینکه باید خودآگاهی داشته باشیم کمکی به ما نمی کند. بلکه باید مسیر عصبی آن در مغزمان ساخته شود. بنابراین وقتی قدم در این مسیر می گذاریم ابتدا بسیار مبتدی هستیم و نتایج خیلی کمی بدست می آوریم. ولی به تدریج و با تلاش بیشتر پیشرفت می کنیم.
افزایش آگاهی به افکار
دکتر راس هریس در کتاب تله شادمانی می گوید افکار به خودی خود نه خوب است نه بد. ما هم به افکار منفی و هم مثبت نیاز داریم. افکار منفی از ما محافظت می کنند، افکار مثبت هم به ما لذت و شادمانی می دهد. ولی هر دو گروه فقط فکر هستند. ما توان کنترل یا از بین بردن افکار را نداریم. بلکه صرفا می توانیم به آن آگاه باشیم و آن را تماشا کنیم.
برای خودآگاهی به افکار مهمترین تکنیک جداسازی است. اینکه خودمان را از افکارمان جدا بدانیم. یعنی ما فکرمان نیستیم. بلکه دستگاهی است در وجود ما. بعد از جداسازی نوبت به تماشای افکار می رسد. انگار که داریم به افکار فردی دیگر نگاه می کنیم. وقتی مهارت تماشای افکار خود را پرورش می دهیم دیگر افکار منفی توانایی آسیب زدن به ما را ندارد. یک فکر فقط فکری است که می گذرد.
یک تکنیک برای آگاهی به افکار مزاحم بازتعریف آن است: من فکر می کنم که … یا این فقط فکر من است که…
البته برای کنار آمدن با افکار منفی و کاهش اثرات آن تکنیکهای فراوانی وجود دارد. ولی چون هدف ما در این مقاله صرفا خود آگاهی به افکار است بیشتر از این به آن نمی پردازیم. کتاب تله شادمانی بهترین منبع برای کنار آمدن با افکار و احساسات مزاحم و ناخوشایند است.
افزایش آگاهی به احساسات
بهترین روش برای آگاهی به احساس نام بردن آن است. ما در یک شبانه روز احساسات مختلفی را تجربه می کنیم. اغلب دلیل آن احساس را هم نمی دانیم چیست. چون حافظه مان یاری نمی کند چه اطلاعاتی وارد مغز ما شده که به چنین احساسی رسیده ایم. ولی وقت اسم آن را بر زبان می آوریم هم به آن آگاه می شویم و هم از شدت آن می کاهیم. مثلا شما می توانید برای خود بگویید من الان ناراحتم، عصبانیم، خشمگینم، غمگینم، شادم…
لازم است ابتدا دایره لغات خود از احساسات را افزایش دهید. باید حداقل 30 واژه برای توصیف احساسات خود داشته باشید. برای این کار می توانید از گل احساسات رابرت پلاچیک (عکس بالا) استفاده کنید. وقتی احساسی در درون خود دارید از خود بپرسید من الان چه حسی دارم؟ اگر نتوانستید آن را نام ببرید به گل احساسات پلاچیک مراجعه کنید و بهترین کلمه را برای آن انتخاب کنید.
افزایش آگاهی به رفتار
پرسش از خود روش خوبی برای خودآگاهی به اعمال و رفتار است. اینکه مدام از خود بپرسید من در حال چه کاری هستم شما را به رفتارتان آگاه تر می کند. وقتی به رفتار تان آگاه می شوید اگر قبلا مفید یا مضر بودن آن را بدانید همانجا به آن واکنش نشان می دهید. اگر مطمعن نیستید می توانیم از خود بپرسید این کار در جهت اهداف و ارزشهای تان قرار دارد یا خیر.
تکنیک دیگر خواستن نظر دیگران در مورد اعمال و رفتار (نه خود) شما است. اعضای خانواده، دوستان، همکاران، مدیران، زیردستان نقاط کور ما را بهتر می بینند. می توانید از آنها بخواهید نظرشان را در مورد کارهایتان بدون قضاوت در مورد خودتان بیان کنند. یعنی بگویند فلان کار شما به این یا آن دلیل از نظر آنها درست یا نادرست بود و فلان تاثیر را روی آنها گذاشت.
دیدگاهتان را بنویسید