راز زندگی چیست؟ چطور آن را پیدا کنیم؟
هر وقت به راز زندگی فکر می کنم آخرین سکانس فیلم “آرامش با دیازپام ده” در نظرم مجسم می شود. فیلم که ساخته سامان سالور است و به زندگی هنری محسن نامجو پرداخته است. در سکانس آخر تک گویی خود نامجو است و فیلم با تاریک شدن تصویر او به پایان میرسد. نامجو میگوید …زندگی چی بود؟ این بود که ما دویدیم دنبال آرامش و این آرامش هیچ ربطی به معیارهایی که وجود داره نداره، اینکه پولدار باشی یا بی پول، کار نکنی و بری شمال ویلا بگیری.. یا یکسره در حال کار باشی.. همه اقسام این حرفها را راجع به این چیزها میزنن اینقدر حرف گفتن که پیچیده کرده قضیه رو..
این سوالی است که تقریبا برای همه پیش می آید. همه میخواهند بدانند راز زندگی چیست؟ اگر غایت زندگی آرامش است این آرامش چطور بدست می آید؟
کجا دنبال راز زندگی بگردیم؟
دکتر ویکتور فرانکل روانشناس اتریشی مبدع مکتب معنادرمانی در روانشناسی در کتاب خود به نام “انسان در جستجوی معنی” معتقد است انسانها معنای زندگی را در سه چیز جستجو می کنند: لذت، کار و رنج. البته همانطور که جلوتر خواهیم دید دکتر فرانکل در کتاب خود بیشتر موضوع معنی جویی در رنج و سختی را پیگیری کرده است. و به دو مورد دیگر یعنی لذت و کار خیلی نپرداخته است. ولی بعد از او دیگران به این موضوع بیشتر پرداختند و نتایج جالبی هم تا کنون بدست آمده است.
تفریح و لذت
تقریبا اکثر قریب با اتفاق مردم راز و معنای زندگی را در راحتی و لذت می دانند. هرکاری که در زندگی می کنند برای این است که روزی به آن نقطه برسند. شاید این جمله را زیاد شنیده یا گفته باشیم که اگر پول داشتم دیگر چرا باید کار می کردم. یا می خواهم آنقدر پول داشته باشم که نیازی به کار کردن نداشته باشم و همیشه در حال تفریح باشم.
کار ارزشمند
طرفداران این نظریه معتقد اند کار ارزشمند باعث می شود انسان همواره در حال تجربه، تغییر و پیشرفت باشد و این برای مغز ما بسیار لذت بخش است. بدن ما به کار و حرکت نیاز دارد و بدون آن دچار رخوت و بی حالی می شود. در کار است که ما معنی استراحت و راحتی را درک می کنیم. بنابراین با کار ارزشمند می توانیم به زندگی خود معنی و هدف بدهیم.
رنج و سختی
فرانکل در تجربه بسیار سخت خود از اردوگاههای کار اجباری نازیها در جنگ جهانی دوم به این نتیجه رسید که انسان حتی می تواند به رنج خود هم معنی دهد. او با مشاهده مستقیم هم کیشان خود در این آسایشگاهها به این نتیجه رسید که طبق گفته نیچه:
انسان اگر چرایی برای خود داشته باشد با هر چگونه ای خواهد ساخت
کسانی که بیرون از محیط وحشتناک آن اردوگاهها برای خود نقطه امیدی ایجاد کرده بودند شانس زنده ماندن آنها بیشتر از دیگران بود.
حتی این تحمل درد و رنج از آنها انسانهای بهتری هم ساخته بود. چیزی که او با گرته برداری از جمله از داستایوفسکی نویسنده نامدار روسی از آن با عنوان “ارزش رنج خود را داشتن” تعبیر می کند. به این صورت که فقط زمانی ما ارزش درد و رنج خود را داریم که این درد و رنج از ما انسان بهتری ساخته باشد. برای خود فرانکل چنین چیزی رخ داد و از کنار کوره های آدم سوزی نازی ها یکی از بزرگترین نظریه های تاریخ روانشناسی یعنی معنا درمانی را پرورش داد.
از بین لذت، کار و رنج کدام را انتخاب کنیم؟
جستجوی معنا و راز زندگی در لذت
با اینکه تقریبا غالب مردم طرفدار این نظر هستند ولی در عمل ثابت شده است که درست نیست. چرا؟
مردم عادی به دو دلیل طرفدار این نظریه هستند:
- یک فکر می کنند وقتی به سطحی از رفاه برسند که مجبور نباشند کار کنند و فقط به تفریح بپردازند دیگر مشکلی نخواهند داشت.
این خیالی واهی است. چون همین الان هم طبقاتی از جوامع وجود دارند که کاملا در رفاه و تنعم به سر می برند ولی آنها هم مشکلات خاص خودشان را دارند. و حتی در مواردی آرامش و رضایت کمتری هم به نسبت دیگر طبقات جامعه دارند.
رسیدن به تنعم و رفاه چیز خوبی است. ولی از بین برنده تمام مشکلات نیست. فقط برخی مشکلات را کم می کند و مشکلات دیگری به جای آن ایجاد می کند. در واقع کل زندگی انسان همین است. هیچوقت زندگی بدون مساله و مشکل وجود ندارد. ما فقط جای برخی را برخی دیگر عوض می کنیم.
- دو اینکه فکر می کنند هیچوقت از تفریح و لذت خسته نخواهند شد.
این هم خیالی بیش نیست. چون مغز انسان خیلی سریع به همه چیز عادت می کند. مخصوصا تفریح و لذت خیلی زود خستگی می آورد و به امری عادی و حتی خسته کننده تبدیل می شود.
معناجویی در کار ارزشمند
تحقیقات جدید در روانشناسی و علوم مغز و اعصاب در دهه های اخیر مشخص کرده است انجام کار ارزشمند بهترین زمینه برای دادن معنا به زندگی است. یکی از دانشمندان پیشرو در این زمینه دکتر کال نیوپورت نویسنده کتاب کار عمیق است. او در کتاب خود مستندات فراوانی برای فواید کار ارزشمند به دست می دهد.
کار ارزشمند کاری است که بر زندگی دیگران تاثیر مثبت دارد و خود فرد از انجام آن لذت می برد. شما خالق یک محصول، خدمت یا ارزشی هستید که زندگی دیگران را بهتر می کند. ضمن اینکه خودتان در آن رشد می کنید، یاد می گیرید و به انسانی بهتر تبدیل می شوید. دیگر اینکه خلاقیت و نوآوری باعث می شود مغز ما خسته نشود و از تجربه های جدید لذت ببرد.
بنابراین ارزش به دیگران، رشد و یادگیری، خلاقیت و نو آوری ویژگیهایی است که می تواند کار را ارزشمند کند.
البته معنا دادن به کار بیشتر تابع نگرش خود فرد است تا ویژگی هایی که بر شمردیم. بنابراین در میان معنی جویان در کار طیفهای مختلفی را می توانیم ببینیم. کافی است خود فرد تصمیم بگیرد کاری که انجام می دهد را ارزشمند بداند و برای اعتلای آن تلاش کند. مثلا
دانشمندی که کشف یا اختراعی می کند که علم را جلو می برد،
کارگر ماهری که می داند نتیجه کارش یکتا است و نظیر آن وجود ندارد،
پاکبانی که بهداشت محله را وابسته به کار خود می داند،
سوزن بان ایستگاه قطاری که می داند جان مسافران قطار به کار او بستگی دارد،
مثالهایی از این دست است.
جستجوی راز زندگی در رنج
معنا جویی در رنج چیزی نیست که کسی بخواهد آن را آگاهانه انتخاب کند. یعنی هیچ کس دوست ندارد بدون دلیل خود را به درد و رنج مبتلا کند. ولی اگر انسان بصورت جبری به نوعی از رنج گرفتار شود که خروج از آن برایش امکان پذیر نباشد، دادن معنا به رنج خود بسیار کمک کننده خواهد بود.
مادری که تمام عمر خود را بر نگهداری از فرزند معلول خود می گذارد تقریبا نه از لذت جویی سهمی گرفته است و نه کاری خاصی انجام می دهد که معنای زندگی خود را به نتایج آن بیاویزد. آیا چنین فردی باید تمام عمر سرخورده از زندگی باشد و یا در نقطه ای به آن پایان دهد؟
البته که جواب خیر است. همانطور که ویکتور فرانکل این معنای زیبا را از زندگی کشف کرد، هر کدام از ما کافی است نگاهی به اطراف خود بیاندازیم تا موارد بیشماری نمونه زنده و دم دست پیدا کنیم. اگر شما پای صحبت این افراد بنشینید معمولا رضایت بسی بالاتری از زندگی خود دارند تا کسانی که معنای زندگی خود را بر کار و لذت گذاشته اند. این همان چرایی است که نیچه معتقد بود با داشتن آن می توان با هر چگونه ای ساخت.
سخن آخر
ممکن است انتخاب دست ما نباشد که چگونگی زندگی خود را تعیین کنیم. چون نمی توانیم مشخص کنیم در چه خانواده ای به دنیا بیاییم یا متولد کدام شهر و کشور باشیم. ولی داشتن چرایی برای زندگی خیلی مهم است. چون با آن با تمام وجود به زندگی ادامه می دهیم و بدون آن میل مان برای ادامه زندگی به شدت کم خواهد شد.
اگر از لذت جویی نصیبی نبرده ایم،
با کار ارزشمند می توانیم به زندگی خود معنا دهیم.
اگر فقط رنج نصیب مان شده است باز می توانیم بوسیله آن به انسان بهتری تبدیل شویم.
البته اگر ارزش رنج هایمان را داشته باشیم
اگر بخواهیم کل این مقاله را در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوییم:
راز زندگی یعنی داشتن چرایی در زندگی است
یعنی دستمایه ای که ما را به ادامه زندگی تشویق می کند.
این مقاله را هم از دست ندهید: لذت زندگی در چیست؟
دیدگاهتان را بنویسید