موانع موفقیت: (4) کامل گرایی
اگر مدتهاست دارید مقدمات راه اندازی کسب و کارتان را می چینید،
اگر همچنان در حال آموزش برای شروع شغل جدیدتان هستید،
اگر می خواهید در همه چیز بی نقص باشید و اولین گام تان در مسیر جدید را بی نقص بردارید،
اگر می خواهید فرزندتان در همه درسها نمره بیست بگیرد و از همه جهت عالی باشد،
اگر بدنبال همسری بی نقص می گردید…
در کمال تاسف باید بگویم شما کامل گرا هستید. شاید هم یک کامل گرای قهار.
کامل گرایی مانعی بزرگ و سرسخت در مسیر موفقیت است. ما در مقالات پیشین سه مانع موفقیت که نداشتن صبر و مداومت، ترسها و اهمال کاری بود را بررسی کردیم. شما می توانید این مقالات را از طریق لینکهای زیر مطالعه فرمایید:
موانع موفقیت: (1) نداشتن صبر و مداومت
موانع موفقیت: (2) ترسها
موانع موفقیت: (3) اهمال کاری
تعریف کامل گرایی
کامل گرایی به اختصار یعنی داشتن استانداردهایی که ضرر آن از نفعش بیشتر است. هر استانداردی که جلوی حرکت شما را بگیرد و باعث شود کار خود را آغاز نکنید یا به اتمام نرسانید. یعنی آنقدر به جزییات کم ارزش بپردازید که کارهای بزرگ بر زمین بماند. فرد کامل گرا همیشه در حال آماده شدن برای انجام کار است.
تفاوت کامل گرایی با اهمال کاری
کامل گرایی هم نوعی اهمال کاری است با این تفاوت که اهمال کار تمایلی به انجام کار ندارد و هیچ کاری در مورد آن نمی کند ولی کامل گرا همواره در حال مقدمه چینی و رفع ایراد برای شروع کار است. ولی هر دو در یک مورد شبیه هستند. آن هم اینکه هر دو دست به کار نمی شوند. کار اصلی را آغاز نمی کنند. اهمال کار به جای کار اصلی یک کار دیگر انجام می دهد. کامل گرا دارد آماده می شود و رفع نقص می کند.
چرا کامل گرایی ضرر دارد؟
وقتی کامل گرا هستیم مثل این است که از بچه انتظار داشته باشیم اولین بار که از زمین بلند می شود شروع کند به دویدن. جمله معروف کامل گراها این است: “یا کاری را انجام نمی دم یا آنرا به بهترین نحو انجام می دم.” ضررهای زیادی در کامل گرایی وجود دارد مانند:
اول اینکه همواره در حال صرف زمان، نیرو و هزینه برای آماده شدن برای کار است بدون اینکه نتیجه ای از آن گرفته باشد. یا در حال رفع ایراد و بی نقص کردن محصول خود برای عرضه است ولی هیچوقت عرضه نمی شود.
فرصت تجربه، یاد گرفتن، رفع ایراد و نهایتا فرصت رشد را از خود می گیرد. کسی که سالها در حال مطالعه است تا کتاب خود را بنویسد تجربه نوشتن و اصلاح نوشته خود را از دست می دهد. همینطور آن خلاقیتی که در حین نوشتن به سراغ او می آید را هرگز لمس نخواهد کرد. فرض می کنیم فردی که شروع به نوشتن کتاب خود می کند ولی به دلیل کامل گرایی هیچوقت آنرا تمام نمی کند و چاپ نمی شود هیچوقت فرصت نوشتن کتابهای بعدی را نخواهد داشت. دیگر اینکه وقتی کتاب ایشان منتشر نشود و مخاطب آنرا نخواند عیب و ایراد آن مشخص نخواهد شد. همینطور فرصتهای زیادی که بعد از انتشار کتاب ممکن است برایش پیش بیاید را از دست خواهد داد. مثلا آشنایی با افرادی در حوزه کاری خود. یا پیشنهادهای جدید کاری.
جلوی متخصص شدن شما را می گیرد. فرض کنید یک آهنگ ساز یک سال طول می کشد تا آهنگ شاهکاری بسازد، آهنگ سازی دیگر هر ماه یک آهنگ معمولی می سازد. بعد از یک سال کدام یک تخصص بیشتری دارند؟ کسی که دوازده تا آهنگ ساخته یا آنکه فقط یک آهنگ؟ مسلما آهنگ ساز پرکار. چون هر بار تجربه کرده، بازخورد گرفته، کار خود را بهبود داده و احتمالا آهنگهای آخرش به مراتب کیفیت بهتری از تک آهنگ نفر دیگر دارد.
دیگران از شما متنفر می شوند. زندگی و ارتباط با آدمهای کامل بسیار سخت است. چون همه چیز را بی نقص می خواهند. همسر و فرزند از دستشان کلافه است. مخصوصا بچه ها که تاثیر پذیری بیشتری از والدین دارند. دست آخر این است که آنها یک کامل گرای قهار خواهند شد.
ترس و استرس سرتاپای وجودش را می گیرد. چون نظر دیگران برایش مهم می شود. می خواهد در چشم دیگران بی نقص و کامل به نظر بیاید. بدون آرایش تا سر کوچه هم نمی رود. از پرسش و اظهار بی اطلاعی فراری است چون بقیه متوجه دانش ناقص او خواهند شد. دیگران از خودش مهمتر می شوند. به خودش فرصت اشتباه کردن نمی دهد. کسی که اشتباه نکند هم چیزی یاد نمی گیرد، چون در اصل هیچ کاری نمی کند.
از زندگی نمی تواند لذت ببرد. چون همیشه چیز ناقصی وجود دارد که او را آزار می دهد. نمی تواند در لحظه حال زندگی کند. مدام فکرش مشغول کامل کردن چیزها است. اگه چیزی دستاورد نداشته باشد برایش بی ارزش است. انتظاراتش از خود زیاد است و برای همین با هر اشتباهی خود را بازخواست می کند.
و اینکه کامل گرایی یک دلیل شیک برای انجام ندادن کارها است. اهمال کاری با یک دلیل خوب: “من یا کاری را انجام نمی دم یا به بهترین نحو انجام میدم.” بعد می بینید نود سالش شد و هنوز انجام نداده است.
این فهرست از ضررها و آسیبهای کامل گرایی را همینطور می توان ادامه داد و واقعا پایانی بر آن نیست. ما آنرا همینجا رها می کنیم و ادامه آنرا به شما می سپاریم. ببینید در زندگی کجاها کامل گرا بودید.
چرا کامل گرا می شویم؟
کامل گرایی یکی از فرایندهای پیچیده ذهنی است. عوامل زیادی باعث می شود ما کامل گرا شویم. فرهنگ بت ساز ما، گذشته ما، شرکتهای تبلیغاتی و اخیرا هم شبکه های اجتماعی از جمله عوامل مهم رشد کامل گرایی در ما است.
فرهنگ ما اصولا فرهنگی بت ساز است. به گذشته به صورت کاملا سیاه و سفید نگاه می کنیم. شخصیتهای تاریخی یا قهرمان اند یا خائن. وقتی فردی را بعنوان قهرمان قلمداد می کنیم تمام ویژگیهای مثبت را به او می چسبانیم. نمی توانیم قبول کنیم که قهرمان هم به دلیل انسان بودن حتما اشتباهاتی داشته است. نمی توانیم قبول کنیم یک قهرمان ورزشی روز اول هیچ مهارتی نداشته است.
گذشته ما هم به شکل نظام باورهای ما همراه مان است. معتقدیم با یک اشتباه بی اعتبار می شویم. شکست در یک کار را شکست خود می دانیم. بعنوان یک انسان برای خود حق اشتباه قائل نمی شویم.
عامل دیگر شرکت های تبلیغاتی است. از صد سال قبل شرکتهای تبلیغاتی روانشناسان را به استخدام خود در آورده اند تا روشهای تاثیر بر مردم را پیدا کنند. آنها متوجه ذهن منفی گرای انسان شده اند و تبلیغ خود رو طوری طراحی می کنند که به مخاطب القا شود ناقص است ولی با استفاده از کالا یا خدمات ما کامل می شوید. نتیجه اینکه مردم همواره به دنبال کامل کردن خود از طریق مصرف گرایی هستند.
یک منشا بزرگ کامل گرایی شبکه های اجتماعی است. معمولا ما در شبکه های اجتماعی نسخه کامل و بی نقص دیگران را می بینیم. افراد از موفقیت ها، تفریحات آنچنانی، یک روز خوب با دوستان باحال و مرتب ترین ظاهر خود رونمایی می کنند. هیچوقت مشکلات، رنجها، زشتیها و نواقص خود را نشان نمی دهند. شما با دیدن چنین نمایشهایی احساس نقص و کمبود می کنید و تلاش می کنید حداقل نسخه ای بدل از آن را بسازید. نمی توانید نقص های خود را بعنوان یک انسان بپذیرید.
چطور کامل گرا نباشیم؟
ماهیت انسانی خود و دیگران را بپذیریم. قبول کنیم انسانیم و انسان اشتباه می کند. بچه تا یاد می گیرد راه برود بارها بر زمین می افتد. این لازمه کسب مهارت راه رفتن است.
اینکه هر راه حلی مشکلات خودش را دارد. هر تصمیم ما نیازمند بهایی است که باید برای آن بپردازیم. بدون تحمل مشکلات نمی توانیم موفق شویم. لازمه موفقیت اشتباه کردن است.
خودمان را با هیچکس مقایسه نکنیم. مرحله اول زندگی خود را با مرحله پنجم زندگی دیگری مقایسه نکنیم. فقط می توانیم امروز خود را با دیروز خود مقایسه کنیم.
برای پایان کارها مهلت انجام بگذاریم. زمان بی پایان برای انجام یک کار در نظر نگیریم.
از اصل چابکی برای انجام کارها استفاده کنیم. با بیست درصد آمادگی کاری را شروع کنیم. بقیه را در حین کار یاد بگیریم.
کارهای بزرگ را به بخشهای کوچک تقسیم کنیم و هر بار یک بخش کوچک را انجام دهیم. اهداف را لقمه لقمه کنیم. روزی یک قدم کوچک در جهت هدفمان برداریم. ولی هر روز این کار را انجام دهیم.
با خودمان مهربان باشیم و خود را همانطور که هستیم بپذیریم ولی برای بهتر شدن تلاش کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید