عوامل موفقیت در کار
من دقیقا بعد از شانزده سال کار کردن در شرکتهای مختلف روزی که از آخرین کارم اخراج شدم متوجه شدم از عوامل موفقیت در کار چیزی نمی دانسته ام. تجربه تلخی بود ولی باعث شد این موضوع برایم مهم شود و در مورد آن جستجو کنم. اگر شما هم تا کنون در کار خود آنطور که انتظار دارید موفق نبوده اید اصلا تعجبی ندارد. چون این یک درد مشترک است. چون هیچ جا این را به ما آموزش نداده اند. نه در خانه، نه مدرسه و دانشگاه و نه حتی در خود محیط کار.
معیارهای زیادی برای کسب موفقیت در کار وجود دارد. چون طبیعت کارها با هم تفاوت دارد. تفاوت اول در کار کردن برای خود و دیگران است که دو دنیای متفاوت دارد. همچنین به تعداد مشاغل و سطح آنها فاکتورهای متفاوتی می تواند وجود داشته باشد.
ولی ما فرض می کنیم شما دارید در یک شرکت یا اداره کار می کنید و کارمند عادی هستید. قرار نیست کار خارق العاده ای بکنید و رسالت بزرگی هم بر عهده شما نیست. ولی احساس می کنید بعد از سالها تغییر و پیشرفت خاصی ندارید. چشم انداز خوبی از وضعیت خود نمی بینید.
پس چرا موفق نیستیم؟
- شاید مهمترین دلیل عدم موفقیت اغلب کارمندان فرهنگ یا جو غالب بر فضای کار است. همه انتظار دارند پیشرفت کنند بدون اینکه کار خاصی انجام دهند یا برای خود مسئولیتی تعریف کرده باشند. فقط چون پنج سال است اینجا دارند کار می کنند انتظار دارند ترفیع بگیرند یا مدیر شوند.
- دیگری فرهنگ حسابگری یا چرتکه انداختن در انجام کارها است. یعنی من همانقدر کار می کنم که حقوق می گیرم. پس به تناسب آنچه دریافت می کنم از خود مایه می گذارم.
- مورد دیگر ترجیح منافع خود به منافع سازمان. اولویت من انجام فعالیتی است که منافع خودم را تامین می کند نه آنچه تامین کننده منافع کارفرما باشد. در حالیکه ما فقط زمانی نفعی می بریم که کارفرمای ما هم نفع ببرد و با ضرر او ما هم ضرر می کنیم.
چطور موفق شویم؟
موارد زیر منتخبی از مهمترین فاکتورهای پیشرفت و موفقیت در کار است. قطعا رشد و پیشرفت شغلی محدود به این فهرست نخواهد بود ولی رعایت این موارد می تواند تغییر محسوسی در رشد و پیشرفت شما داشته باشد:
- داشتن هدف مشخص. مثل هر زمینه دیگر ما باید در کار هم هدفی برای خود تعیین کرده باشیم. آیا می خواهم 30 سال در این کار بمانم؟ آیا این کار برای من موقت است و هدف نهایی من در جای دیگری است؟ اگر فقط یک سال می خواهم اینجا کار کنم هدف من در اینجا چیست؟ کسب تجربه؟ نیاز مالی؟ آموزش؟ خلاصه هر هدفی چه بلند مدت و چه کوتاه مدت داریم را باید مشخص کنیم. اگر هدف نداریم هم باید برای خود هدفی تعیین کنیم.
- کار کردن برای خود. ما برای هرجا و هر کس کار کنیم باید فکر کنیم کارمند شرکت خدمات شخصی خود هستیم. یعنی داریم برای خودمان کار می کنیم. این طرز فکر بصورت کلی رفتار ما را تغییر می دهد. ما بیشتر کار می کنیم، دلسوزتر هستیم، انعطاف بیشتری خواهیم داشت، به پیشرفت سازمان فکر می کنیم و قس الی هذا. شاید خیلی از عوامل دیگر در دل همین مورد جا بگیرد. اینجا همان جایی است که اغلب ما اشتباه می کنیم و حساب خود را از سازمان جدا می کنیم. ولی اگر برعکس فکر کنیم داریم برای خود کار می کنیم تمام تلاشمان نهایتا در جهت پیشرفت خودمان خواهد بود. حتی اگر مدتی بعد ما را از آنجا اخراج کنند.
- آموزش همیشگی. تنها زمانی می توانیم در کار خود رشد کنیم که به صورت پیوسته و مداوم در حال یادگیری و آموزش باشیم. متاسفانه اغلب فکر می کنیم با داشتن یک مدرک کارشناسی دیگر به هیچ آموزشی نیاز نداریم. در حالیکه تا روز بازنشستگی مان باید در حال یادگیری باشیم. مخصوصا امروزه که مرتب دنیا در حال تغییر سریع است. باید هر روزه مهارتهای جدیدی بیاموزیم.
- استقبال از چالش. ترس از مساله و فرار کردن از آن دقیقا تضمین در جا زدن ما است. اگر همواره از چالشهای جدید فرار کنیم همیشه در حد یک کارمند ساده خواهیم ماند. شاید بهترین راه یادگیری در حل مساله باشد. حتی اگر وظیفه ای که به ما داده اند چالش زا نیست می توانیم مسائل دیگر همکاران را حل کنیم. بعد از مدتی می شویم حلال مسائل در سازمان خود. هم یاد گرفته ایم و هم نام خود را در ذهن مدیران حک کرده ایم.
- کار کردن بیشتر از انتظار. فکر نمی کنم تا الان کسی از بیشتر کار کردن مرده باشد. وقتی بیشتر از نرمال همکاران کار می کنید ممکن است در کوتاه مدت کسی متوجه نشود ولی در بلند مدت به چشم مدیران شما خواهد آمد. باز هم مثل مورد چالش، هم بیشتر یاد می گیرید و هم اثر بهتری از خود به جا می گذارید.
- خوش قولی و نظم. به قولهای خود وفادار باشید و کار را سر موعدی که قول داده اید تحویل دهید. اگر بهترین کارها را انجام دهید ولی به موقع به دست مدیر نرسد نوشداروی بعد از مرگ سهراب خواهد بود. لازم به یادآوری نیست که بی نظمی و وقت ناشناسی به پیشرفت شما در کار به شدت آسیب می زند.
- انعطاف پذیری، تعامل، و داشتن روحیه کار گروهی . تحمل دیگران مخصوصا در محیط کار آسان نیست. ولی لازمه ماندن و پیشرفت کردن در یک سازمان تعامل و همکاری با دیگران است. حداقل آن این است که مسائل کاری را از غیر کاری جدا کنیم. تا زمانی که می توانیم با فردی کار کنیم دیگر بقیه زندگی او به ما ارتباطی ندارد. نتیجه کار گروهی چندین برابر مجموع کار تک تک افراد است.
- داشتن انرژی مثبت. حتی خود شما دوست دارید با کسی کار کنید که مثبت اندیش و با انرژی است. حتی اگر ذاتا آدم برونگرا و خوش مشربی نیستید می توانید تمرین مثبت اندیشی کنید و به جای منفی بافی و کاهش روحیه دیگران حداقل سکوت کنید. وقتی با دیگر همکاران روابط دوستانه دارید هم آنها به شما کمک می کنند و شما عملکرد بهتری خواهید داشت و هم مدیران متوجه می شوند که حضور شما باعث بالا رفتن روحیه کاری همکاران و نهایتا عملکرد کل سازمان می شود.
دیدگاهتان را بنویسید